روزگاريست همه عرض بدن مي خواهند# همه از دوست فقط چشم و دهن مي خواهند#     ديو هستند ولي مثل پري مي پوشند# گرگ هايي كه لباس پدري مي پوشند# آنچه ديدند به مقياس نظر مي سنجند# عشق ها را همه با دور كمر مي سنجند# خوب طبيعيست كه يكروزه به پايان برسد# عشق هايي كه سر پيچ خيابان برسد....

             دل هاي بزرگ و احساس هاي بلند، عشق هاي زيبا و پرشكوه مي آفرينند

                                           ( دكتر علي شريعتي )

    اما چه رنجي است لذت ها را تنها بردن و چه زشت است زيبايي ها را تنها ديدن و چه

   بدبختي آزاردهنده اي است تنها خوشبخت بودن! در بهشت تنها بودن سخت تر از كوير است 

    وقتی خواستم زندگی کنم، راهم را بستند.وقتی خواستم ستایش کنم، گفتند خرافات است.

    وقتی خواستم عاشق شوم گفتند دروغ است.وقتی خواستم گریستن، گفتند دروغ است.

    وقتی خواستم خندیدن، گفتند دیوانه است.دنیا را نگه دارید، میخواهم پیاده شوم

    اگر قادر نيستي خود را بالا ببري همانند سيب باش تا با افتادنت انديشه‌اي را بالا ببري

    به سه چيز تکيه نکن ، غرور، دروغ و عشق.آدم با غرور مي تازد،با دروغ مي بازد

                                         و با عشق مي ميرد

    مردن برای زنی که دوستش داری از زندگی کردن با او راحت تر است (لرد بايرون)

    شايد زندگي آن جشني نباشد که آرزويش را داشتي اماحال که به آن دعوت شدي تا مي تواني

                                         زيبا برقص(چارلي چاپلين)

تو به اندازه تنهايي من زيبايي ، من به اندازه زيبايي تو تنهايم

گفتم به گل زرد چرا رنگ مني
افسرده و دلتنگ چرا مثل مني
من عاشق اويم که رنگم شده زرد
تو عاشق کيستي که هم رنگ منی

خنده بر لب می زنم تا کس نداند راز من
ورنه این دنیا که ما دیدیم خندیدن نداشت

آنکه چشمان تو را این همه زیبا می کرد
کاش از روز ازل فکر دل ما میکرد
یا نمی داد به تو این همه زیبایی را
یا مرا در غم عشق تو شکیبا میکرد

در مرام ما رفیقان نیست ترک دوست
عهد با هرکه بستیم جان ما در دست اوست

تکيه بر ديوار کردم خاک بر پشتم نشست
دوستي با هر که کردم عاقبت قلبم شکست

بس که دیوار دلم کوتاه است ، هرکه از کوچه ی تنهایی من می گذرد
به هوای هوسی هم که شده سرکی می کشد و می گذرد

 

من دیگه خسته شدم... بسکه چشام بارونیه


پس دلم تا کی فضای غصه رو مهمونیه


من دیگه بسه برام تحمل این همه غم


بسه جنگ بی ثمر برای هر زیاد و کم


وقتی فایده ای نداره..... غصه خوردن واسه چی


واسه عشقهای تو خالی .....ساده مردن واسه چی 


نمی خوام چوب حراجی رو به قلبم بزنم


نمی خوام گناه بی عشقی بیفته گردنم


نمی خوام در به در پیچ و خم این جاده شم


واسه آتیش همه یه هیزم آماده شم


یا یه موجود کم و خالی و پر افاده شم


وایسا دنیا وایسا دنیا من می خوام پیاده شم......


همه حرف خوب می زنن ...اما کی خوبه این وسط؟


بد و خوبش به شما... ما که رسیدیم ته خط


قربونت برم خدا... چقدر غریبی رو زمین


آره دنیا ما نخواستیم دلو با خودت نبین


این همه چرخیدی و چرخوندی آخرش چی شد؟


اون بلیط شانس دائم بگو قسمت کی شد؟


همه درویش همه عارف جای عاشق پس کجاست؟


این همه طلسم و ورد ... جای خوش دعا کجاست ...؟

هر که عاشق شد جفا بسیار می باید کشید/ بهر یک گل منت صد خار می باید کشید/

 من به مرگم راضیم، اما نمی آید اجل/ بخت بد بین، از اجل هم ناز می باید کشید

 

شمع می سوزد و پروانه به دورش همه شب/ من که می سوزم و پروانه ندارم چه کنم...

 

 روی هر سینه سری گریه کند وقت وداع/ سرمن وقت وداع گوشه دیوار گریست

 

 کنم هر شب دعایی کز دلم بیرون رود مهرت ولی.... آهسته می گویم: الهی! بی اثر باشد ...

 

تکیه بر دیوار کردم خاک بر پشتم نشست / دوستی با هر که کردم عاقبت قلبم شکست


۱۰۰ بار قسم خوردم که نامت را به زبان نیارم ولی افسوس که قسم هم نام تو بود .


عاشقي را شرط اول ناله وفرياد نيست / تا کسي از جان شيرين نگذرد فرهاد نيست

 

به 3 چيز اعتماد نكن: دل، زمان و عمر...دل رنگ پذيره،زمان در تغييره،عمر در تقديره.

 

پرتو عمر چراغیست که در شمع وجود با نسیم مژه بر هم زدنی خاموش است

 

زندگي اجبار است مرگ اخطار است دوستي فقط يکبار است اما جدايي بسيار است

 

هر اغازي را پاياني است صد حيف كه اغاز عشق تو پايان عمر من بود !!!

ناگهان در كوچه ديدم بي وفاي خويش را

باز گم كردم ز شادي دست و پاي خويش را

گفته بودم بعد از اين بايد فراموشش كنم

ديدمش وز ياد بردم گفته هاي خويش را

ديدمو آمد به يادم دردمندي هاي دل

گرچه غافل بود آن مه  مبتلاي خويش را

تا به من نزديك شد  گفتم سلام اي آشنا

گفتم اما هيچ نشنيدم صداي خويش را 

 

به همان قدر که چشم تو پر از زیباییست

بی تو دنیای من ای دوست پر از تنهاییست

این غزلهای زلالی که زمن میشنوی

چشمه جاری اندوه دلی دریاییست

چند وقت است که بازیچه مردم شده ام

گرچه بازیچه شدن نیز خودش دنیاییست

دل به دریا زده تا بازهم آغاز کنم

ماجرایی که سرانجامش یک رسواییست

امشب ای آینه تکلیف مرا روشن کن

حق به دست دل من   عقل و یا زیباییست

دلخوش عشق شما نیستم ای اهل زمین

به خداوند که معشوقه من بالاییست

این غزل نیز دل تنگ مرا باز نکرد

روح من تشنه یک زمزمه نیماییست

 

گفتی که امشب اومدم بهت بگم باید برم

گفتی می خوام بهت بگم همین روزا مسافرم

باید برم برای تو فقط یه حرف ساده بود

کاشکی میدیدی قلب من به زیر پات افتاده بود

سفر همیشه قصه رفتنه و دلتنگیه

به من نگو جدایی هم قسمتی از زندگیه

همیشه یک نفر میره آدم و تنها میزاره

میره یه دنیا خاطره پشت سرش جا میزاره

اصلا در اين شکي نيست که من خيلي کوچيک کوچيکم اما نميدونم تنهايم از کجا آب ميخوره که حتي گوشه ايي از اونو هيچ کودوم از اين آدماي بزرگ بزرگ بزرگ پر نميکنن

هوا خاموش بود و چشمها خيس ، نگاه من تو را فرياد مي زد ... همين

هميشه نگاهي را باور کن که وقتي از آن دور شدي در انتظارت بماند

برگ در انتهاي زوال مي افتد و ميوه در ابتداي کمال بنگر که چگونه مي افتي؟ چو برگي زرد يا چو سيبي سرخ

کاش مي شد سرزمين عشق را در ميان گام ها تقسيم کرد ، کاش مي شد با نگاه شاپرک عشق را بر آسمان تفهيم کرد ، کاش مي شد با دو چشم عاطفه قلب سرد آسمان را ناز کرد ، کاش مي شد با پري از برگ ياس تا طلوع سرخ گل پرواز کرد ...

کاش در صفحه ي شطرنج دلت شاه عشق بودم و با کيش رخت مات مي شدم زندگي بازي شطرنجي نيست که در آن با کيش کسي مات شوي زندگي تک تک اين ثانيه هاست که در آن نقش تو پيداست

خدايا گر تو درد عاشقي مي کشيدي؛تو هم زهر جدايي را به تلخي مي چشيدي؛تو هم چون من به مرگ آرزوها مي رسيدي؛پشيمون مي شدي از اين که عشق رو آفريدي

تو سيب سرخ کدامين بهشت گم شده اي که باز با تو مي شکند توبه آدم

عشق يعني استخوان و يک پلاک سالها تنهاي تنها زير خاک

) "ما نه براي يافتن فردي کامل، بلکه براي ديدن کامل يک فرد ناکامل عاشق ميشويم." – سام کين
2) "من باور دارم که دو انسان از قلبشان به هم متصلند، و مهم نيست که چه کار مي کنيد، که هستيد و کجا زندگي مي کنيد؛ اگر مقدر شده که دو نفر با هم باشند، هيچ مرز و مانعي بين آنها وجود نخواهد داشت." – جوليا رابرتز

3) "دوستت دارم نه به خاطر اينکه چه کسي هستي، به اين خاطر که وقتي با توام چه کسي ميشوم." – ناشناس

4) "زندگي به ما آموخته که عشق در نگاه خيره به يکديگر نيست، بلکه در يک سو نگريستن است." – آنتونيو دو سنت اگزوپري

5) "در عشق حقيقي، کوتاهترين فاصله بسيار طولاني است و از طولاني ترين فاصله ها مي توان پل زد." –هانس نوون

6) "عشق يعني وقتي دور هستيد دلتنگ شويد اما از درون احساس گرما کنيد چون در قلبتان به هم نزديکيد." –کي نودسن

7) "اگر هر بار که لبخند بر لبانم مي نشاني، مي توانستم به آسمان بروم و ستاره اي بچينم، آسمان شب ديگر مثل کف دست بود." – ناشناس

8) "بهترين و زيباترين چيزها در دنيا قابل ديدن و لمس کردن نيستند—بايد آنها را با قلبتان احساس کنيد." –هلن کلر

9) "اين عشق نيست که دنيا را مي چرخاند، عشق چيزي است که چرخش آنرا ارزشمند مي کند." – فرانکلين پي جونز

10) "اگر معناي عشق را مي فهمم، همه به خاطر توست." – هرمان هسه



برگزیده ای از سخنان بزرگان جهان
 
 
  • راز موفقت در زندگی را فقط کسانی آموختند که در زندگی موفق نشدند .
  • وفاداری بر سعی کنار گذاشتن خواسته ها ، تصميمات و مسئوليت هايمان نيست ، هيچ کس ديکری نمی تواند به جای ما تصميم بگيرد ، هيچ کس ديگری نمی تواند مسئول پيامد کارهای ما باشد .
  • وفاداری ما نسبت به ديگران احترام گذاشتن ، پذيرفتن و توجه به آنهاست .
  • ما اجباری در موافقت با ديگران يا اجازه دخالت دادن به آنها برای زير نظر داشتن عقايد ، احساسات يا رفتار خود نداريم و هرگز مجبور به تحمل بد رفتاری نيستسم .
  • وفادار بودن و پذيرفتن وفاداری تنها به اين معناست که من خود را متکی به ديگری قرار ندهم من با احترام گذاشتن و عشق ورزيدن به ديگران و با دخالت در زندگی آنها يا اجازه نظارت دادن به آنها برخود به ديگران وفا دارهستم .
  • آنچه اهميت دارد اين است که انسان بتواند قدرت را بدست بياورد .
  • من به ارواح موعتقد نيسم ولی به قدرت ناخود آگاه فکری موعتقدم . من واقعاْ فکر می کنم که مغز بيشتر قدرت فائق آمدن بر ساير اندامهای هسی و توليد تجسمات وا دارد و مردمی که می گويند روح ديده اند را باور دارم .
  • عشق در لحضه پديد می آيد ، دوست داشتن در امتداد زمان ، اين اساسی ترين تفاوت ميان عشق و دوست داشتن است .
  • عشق معيارها را در هم می ريزد ، دوست داشتن بر پايه های معيارها بنا می شود .
  •  عشق ناگهان و ناخواسته شعله می کشد ، دوست داشتن از شناختن و خواستن سرچشمه می گيرد.

  • شب را دوست دارم! چون ديگر رهگذري از كوچه پس كو چه هاي شهرم نمي گذرد تا سر گرداني مرا ببيند . چون انتها را نمي بينم .تا براي رسيدن به آن اشتياقي نداشته باشم شب را دوست دارم چون ديگر هيچ عابري از دور اشك هاي يخ زده ام را در گوشه ي چشمان بي فروغم نمي بيند شب را دوست دارم : چرا كه اولين بار تو را در شب يافتم از شب مي ترسم : تو را در شب از دست دادم. از شب متنفرم ، به اندازه ي تمام عشق هاي دروغين با آفتاب قهرم چرا شبها به ديدارم نمي آيد؟

    *********************************

    هميشه غمگين ترين و رنجورترين لحظات انسان توسط كسي ساخته مي شود كه شيرين ترين و شاد ترين لحظات را براي او ساخته است

    *********************************

    ديشب نديدي كه چه محشر كردم/ با اشك تمام كوچه را تر كردم/ ديشب كه سكوت دق مرگم مي كرد/ وابستگي ام را به تو عادت كردم

    *********************************

    باز باران بي ترانه***گريه هايم عاشقانه***مي خورد بر سقف قلبم***ياد ايام تو داشتن***مي زند سيلي به صورت***باورت شايد نباشد***مرده است قلبم ز دستت***فكر آنكه با تو بودم***با تو بودم شاد بودم***توي دشت آن نگاهت***گم شدن در خاطراتت

    *********************************

    روزگاريست همه عرض بدن مي خواهند# همه از دوست فقط چشم و دهن مي خواهند# ديو هستند ولي مثل پري مي پوشند# گرگ هايي كه لباس پدري مي پوشند# آنچه ديدند به مقياس نظر مي سنجند# عشق ها را همه با دور كمر مي سنجند# خوب طبيعيست كه يكروزه به پايان برسد# عشق هايي كه سر پيچ خيابان برسد....

    *********************************

     

    ميدونم برات عجيبه اينهمه اصرار و خواهش

    اينهمه خواستن دستات بدون حتي نوازش

    ميدونم كه خنده داره واسه تو گريه دردام

    دور ميشي منو نبيني ما من باز برمي گردم

    چاره اي جز اين ندارم آخه خون شدي تو رگهام

    ميميرم اگه نباشي بي تو من بد جوري تنهام!..!

    *********************************

    تو که بارون و ندیدی گل ابرارو نچیدی

    گله از خیسی جاده های غربت می کنی

    تو که خوابی تو که بیدار تو که مستی تو که هوشیار

    لحظه های شب و با ستاره قسمت می کنی

    من و بشناس که همیشه نقش غصم روی شیشه

    من خشکیده درخت توی بتن باغ و بیشه

    جاده های بی سوار و سال گنگ بی وقارو

    تو ندیدی بپشیزی نگرفتی دل مارو

     

     

    قایم موشک...!!!

     

    واسه دیدن نگاهت فرصتی نمونده انگار
    واسه پیدا کردن تو ، چش می ذارم پشت دیوار
    از یک و دو میشمرم تا صد هزارو دیدن تو
    این یه بازی جدیده ، چشمامو می بندم از نو
    پشت دیوارای بد دل ، من سیاه میشم دوباره
    عمر بازیمون بلنده ، چرا انتها نداره؟
    دیوارا خیلی بلندن ، عمریه چشمامو بستم
    واسه یه بار بودن تو ، توی هر لحظه شکستم
    من چشامو وا نکردم ، تا بری هر جا دلت خواست
    هر جای دنیا رسیدی ، دل من بدون که اونجاست
    یادته ساده گذشتی ، از همون کوچه ی بن بست
    بغض کهنه ی نبودت ، حتی با ترانه نشکست
    توی اون کوچه ی بن بست ، من هنوز تنهای تنهام
    خیلی وقته کوچه خیسه ، از غم سیل دو چشمام
     
     

    شبگردي مي‌کنم. اما صداي نفس‌هايت را از پشت

     هيچ پنجره و ديواري نمي‌شنوم. آسوده بخواب نازنينم،

     شهر در امن و امان است ... تنها خانه‌ي من است که در آتش مي‌سوزد...

    ***************************

    من همونم که یه روزی واسه چشات خونه ساختم

    واسه بوسیدن دستات همه زندگیمو باختم

    چیز تازه ای ندارم به پای تو بریزم

    دست خوب مهربونی یاورت باشه عزیزم

    ***************************

    اگر نميتواني بالا بري پس سيب باش تا با افتادنت انديشه اي بالا رود

    ***************************

    عشق با غرور زيباست ولي اگر عشق را به قيمت فرو ريختن ديوار غرور گدايي كني... آن وقت است كه ديگر عشق نيست صدقه است

    ***************************