و چشمانم به قلبم حسودی می‏کند آنگاه که از چشمانم دوری و همیشه در قلبم هستی.

مهم نیست دریایی وسیع باشی یا برکه‏ای کوچک اگر زلال باشی آسمان در تو پیداست
 
یه روز تو جهنم همدیگه رو می‏بینیمتو به جرم دزدیدن منو من به جرم پرستیدن تو
 
رنگين کمان پاداش کساني است که تا آخرين قطره زير باران بمانند
 
یادم باشد که به یادت بیندازم تک سلاح من همین سکوتی است که گاه فرجام عدالتخواهی من است و گاه سوگواره ای بر عمر رفته ی من
هر گاه خدا تو را به لبه پرتگاه هدایت کرد. به او اعتماد کن زیرا یا تورا از پشت میگیرد ویا به تو پرواز کردن را می اموزد............
به ندرت به آنچه که داريم مي انديشيم، در حالي که پيوسته در انديشه چيزهايي هستيم که نداريم
شك دارم به ترانه اي كه زنداني و زندانبان با هم زمزمه كنند !!
 
 
هر لحظه گنج بزرگی است گنجتان را مفت از دست ندهید باز به خاطر بیاورید که زمان به خاطر هیچکس منتظر نمی ماند دیروز به تاریخ پیوست فردا معماست و امروز هدیه
 
بهتر است مورد نفرت واقع شوی برای انچه هستی تا اینکه تو را دوست بدارند برای انچه نیستی
 
 

زندگی به امواج دریا میماند
چیزهایی را با خود میاورد
در حالی که
چیزهای دیگری را با خود میبرد...

گريستن خوب نيست مگر بشود جوري گريست که چشمها نفهمند روزي که گفتي منتظر باش و رفتي تنها شدم وگريستم ، اما هم اکنون تنها نيستم انتظار با من است ولي هر دو با هم ميگرييم .

(( رفتنت آغاز ویرانیست ))

رفتنت آغاز ویرانیست حرفش را نزن


ابتدای یک پریشانی است حرفش را نزن


آرزو داری که دیگر بر نگردم پیش تو


راهمان با این که طولانیست حرفش را نزن


دوست داری بشکنی قلب پریشان مرا


دل شکستن کار آسانیست حرفش را نزن


خورده ای سوگند روزی عهد مارا بشکنی


این شکستن نا مسلمانیست حرفش را نرن


حرف رفتن می زنی وقتی که محتاج تو ام


رفتنت آغاز ویرانیست حرفش را نرن

 

>>> <مرد شب <<<